menusearch
dtci.asia

بدون پروتوکل هیچ تئاتری درمانی نیست

تقویم
جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
جستجو
هدر سایت

بدون پروتوکل هیچ تئاتری درمانی نیست

(0)
(0)
اشتراک خبر در شبکه های اجتماعی اشتراک
تاریخ درج خبر شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۲
تعداد بازدید خبر 201
بدون پروتوکل هیچ تئاتری درمانی نیست

«یادداشت»
بدون «پرتوکل» ؛ هیچ تئاتری درمانی نیست.
دراماتراپی تئاتر نیست ؛ تئاتر یک هنر مستقل است که با بازیگر و تماشاگر معنا پیدا می‌کند در حالی که دراماتراپی تماشاگر محور نیست و بازیگری و کارگردانی به مفهوم تئاتری در آن معنا ندارد.
در دراماتراپی وقتی واژه درمان و تراپی بکار می‌رود یعنی ابتدا باید «تشخیصی» در کار باشد و در ادامه پرتوکل یا روش درمانی و در انتها هم مراقبت و نگهداری ؛ بر این اساس به نظر می‌رسد هر چه خارج از این قاعده باشد درمان نیست.
دراماتراپی در مواردی یک درمان مکمل است که در کنار دیگر درمان ها قرار بگیرد.
دراماتراپی در «پیشگیری»؛ «درمان» و «مراقبت» دارای مراتبی است که باید به درستی درک و آموخته و شناخته شوند.
با این تعریف به نظر می‌رسد هیچ تئاتری؛ « درمانی» نیست مگر ناظر بر یک پرتوکل فرایند محور سلسله مراتبی از تشخیص تا درمان و مراقبت باشد.
دراماتراپی پیش از تئاتر اتفاق می‌افتد و این زمانی است که مسایل فرد حل شود.
‌پس هر گروهی که با تعدادی از افراد دچار معلولیت جسمی یا روانی تلاش کند تئاتری را به صحنه ببرد را نمی‌توان دراماتراپی بدانیم.
دراماتراپی در اجرا دو روش کلی دارد «روش فرد محور»که ما اصطلاحا به آن« سایکودراما» میگوییم و«روش گروه محور»که «سوسیو دراما» است.
در سایکودراما مسائل فردی مراجع مورد کاووش و هدایت و ترمیم قرار میگیرد.
و در سوسیودراما مسائل جمعی و گروهی مشارکت جویان حل و فصل می‌شود.
تنها عنصر مشترک «تئاتر رسمی» و دراماتراپی بازی است و بازی به معنای خروج از حالت سکون و ایستایی است.
«دراما» یعنی عمل برای خروج از حالت سکون و «تراپی» یعنی ناظر بر یک روش و رویه درمانی بودن.
بازی در دراماتراپی «بازی خودساخته» است نه بازی تقلیدی .
اگر تقلیدی هم در کار باشد در ادامه باید به سمت «خودانگیختگی» هدایت شود.
تقلیدگری عنصری ذاتی است که با «سلول آینه» ای به وقوع می‌پیوندد و فقط مبنای مبادله و دریافت و ارسال پیام است نه چیز دیگری .
اسرار در تقلیدگری بعد خودشکوفایی را دچار ضعف می‌کند .
دراماتراپی از مرز تقلید گذر میکند و به خلق میرسد.
در حوزه هنر برخی از واژه کاتارسیس تعبیر به درمان میکنند اما این چندان درست نیست.
زیرا درمان زمانی رخ داده که اثر خلق شده پس از آن فقط یک حض و لذت است.

رسیدن به عمل و عکس العمل هدف غایی دراماتراپی است و این عمل و عکس العمل خودساخته است نه تقلیدی.
این عمل و عکس العمل مراتبی دارد که مهمترین آن مرتبت «آگاهی» است.
در دراماتراپی «تخلیه روانی» مترادف کاتارسیس نیست در کاتارسیس بخش انتخاب ذهن درگیر است ؛ یعنی ذهنی که گزینه دارد سالم است و دچار تعارض مستمر و اختلال نیست این در حالی است که در تخلیه روانی بخش پایه ای ذهن یعنی« مسئله سازی» و مسئله گشایی درگیر است.
اختلال در دراماتراپی یعنی انباشت همین مسائل و سوالات پاسخ داده نشده ؛ یعنی تک ساحتی شدن فرد یعنی ناهماهنگی ذهن و جسم یعنی به هم ریختگی روح و روان.
در فلسفه دراماتراپی «عمل» یکی است و یک بار رخ می‌دهد و آغاز فرایند های عکس العملی مستمر است و اگر به رکود برسد زاییده اش بیمار است .
پس از هر عملی اتفاقات زنجیره ای عکس العمل ها رخ میدهد و سلامتی یعنی استمرار در عکس العمل ها و بیماری یعنی درماندگی در عمل .
با این تعریف تضمین سلامتی هر فرد در گرو « استمرار فرایند عکس العملی » رفتاری اوست .
سلامتی یعنی دومینوی رفتاری ؛ادراکی و احساسی فرد از ابتدا تا انتها زیستن .
تمام تلاش دراماتراپی افزایش کیفیت این زیستن است و برای این کار تنها یک ابزار در اختیار است و آن «بازی» است.
و بازی فرایندی مستمر است که انسان را در چرخه «حدوث» بیشتر نگه میدارد.
این انسان هرگاه به رکود و «زوال» هم برسد نیازمند یک حدوث دیگر است و این حادث شدن و به زوال رسیدن مداوم معنای زندگی انسانهاست و دراماتراپی تضمین کننده ی این عمل است.
فردی که عمل می‌کند در مسیر سلامتی قرار دارد ؛ در غیر این صورت به تراپیست نیاز دارد تا راه عمل کردن دوباره را هدایتگرانه به او بیاموزد .
با این تعریف «اختلال» یا بیماری یا تعارض یعنی رکود در حوزه عمل و عکس العمل.
در تعریف دراماتراپی اگر «واژه دراما» بکار برده می‌شود در مفهوم به معنای خود را نمایاندن و عمل کردن است و الزاما به معنی هنر تئاتر و آنچه بر صحنه اتفاق می‌افتد نیست .
واژه دراما در دراماتراپی به مفهوم «گره و کشمکش درونی فرد دچار مسئله است» به مفهوم تنش درونی؛ گرفتگی و درماندگی است.
« دراما »کارکردهای بسیاری دارد که یکی از آنها تراپی و درمان است .
تراپیست هدایتگر عملکردهاست ؛ «یاور عمل» است ؛ گره گشاست ؛ راهکار می‌داند ؛ «بازی ساز» است و «بازی گیری» می‌فهمد؛ خلاق و بداهه ساز است بداهه پردازی می‌داند و تلاش می‌کند همه اینها را به «مراجع» خود بیاموزد ...
در دراماتراپی نمایشنامه ای در کار نیست کارگردانی به مفهوم تئاتری رخ نمیدهد و بازیگری هم به معنی «بازی توهمی شخص ثالث» نیست.
تعارضات در دراماتراپی سطوح مختلفی دارند گاه در ارتباط فرد با خودش است؛ گاه در ارتباط فرد با دیگران است؛ گاه در ارتباط فرد با محیط و گاه در ارتباط فرد با خالق است.
بر این اساس در روان نمایشگری یا دراماتراپی نخستین قدم تشخیص مسئله است و برای به تشخیص رسیدن از چهار طریق اقدام میشود نخست خود اظهاری که خود مراحل مختلفی دارد.
دوم نظر والدین یا سر پرستان فرد دچار مسئله است که با روش های مختلفی به دست می‌آید.
سوم نظر تیم درمان یا پزشک و یا درمانگران دیگر .
چهارم نظر دراماتراپیست در اتاق تراپی.
در دراماتراپی واژه ی «شخصیت» سرمنشا همه اختلالات روانی است .
دراماتراپی نسخه و کپی شخصیت بازی نمیدهد ؛ دراماتراپی از شخصیت بازی و شخصیت سازی گذر میکند و توصیه اش این است که هر فرد منحصر به فرد خود باشد که نه تکرار و نه تکثیر می‌شود.
اما بسیاری از ما گرفتار شخصیت می‌شوییم ؛ به این معنی که گرفتار شدن در دام شخصیت ما را از فردیت مان دور می‌کند.
شخصیت واژه ی زرگری مکاره بازار سود جویان است.
شخصیت سازی فرد را به انفعال می‌کشاند؛
دراماتراپی با فردیت ها سروکار دارد و فردیت سرچشمه جوشان رهایی؛ تحول و خود شکوفایی است.
در دراماتراپی هر فرد تلاش می‌کند بهترین خودش باشد و این بهترین بودن شاید با تقلید آغاز شود ؛ اما نباید با تقلید تمام شود و این معنای واقعی فلسفه زیستن است .
دراماتراپی تنها تقلیدگری و موازی سازی موقعیت ها نیست در بسیاری از مواقع متقاطع سازی موقعیت ها برای رسیدن به یک خود(من) جدید است .
در دراماتراپی درمان همیشه لذت بخش نیست و در بسیاری از مواردی درد دارد ؛ درد تغییر ؛ درد خلق و درد چیزی دیگر شدن و به من منحصر به فرد خود رسیدن .
در فلسفه دراماتراپی «تقلیدگری» در انسان آغازی است بر «حرکت ادراکی» و حرکت ادراکی به معنای حضور در راه سلامتی است.
انسان در این عمل و حرکت در مواردی دچار «خطای ادراکی» هم می‌شود و این طبیعی است .
اگر «خطاهای ادراکی» در فرد زیاد شود از نگاه دراماتراپی تعارضی رخ داده است و تعدد تعارضات یعنی اختلال و بیماری .
برای حل این تعارضات در دراماتراپی می‌توان با استناد بر حالات روانی هر فرد ؛ فرهنگ ؛ آداب و رسوم ؛ عادات ؛ تجارب زیستی؛ غرایز و حتی امیال ناشناخته از تکنیک های خاصی استفاده کردو تعارضات را کاهش داد.
دراماتراپی وعده ی واهی لذت و خوشی آینده نیست ؛ راهکار لذت مسیر در سفر زندگی و در حال و اکنون بودن است.
در دراماتراپی از «توهم» تا «تخیل» فقط مویی فاصله است و این فاصله با «ادراک » مشخص می‌شود ؛« توهم ؛ تخیل ادراک نشده است»؛ بر این اساس حرکت ادراکی نشان سلامتی و در غیر این صورت نشان بیماری است.
دراماتراپی رابطه ی مطلوب بین« من با من» است .
و «من ؛ من» در رمزگشایی فردیت ها و رهایی از زنجیر شخصیت سازی به دست می‌آید .
در همین رابطه مولانا کلام زیبایی دارد : مَن نمی‌دانم کی‌ام مَن، لیک یک مَن در مَن است .
آن که تکلیف مَنَش با مَن مَنِ مَن، روشن است.
و روشنی تکلیف ما با من مان در همین واژه ی «ادراک» نهفته است.
(دکتر مجید امرایی دراماتراپیست ؛ عضو رسمی انستیتو هنر درمانی پاریس).